داستان حضرت عزیز در قرآن
*يا چون آن کسي که به دهکده اي گذر کرد، در حالي که ديوارهاي آن بر روي سقف هايش فرو ريخته بود گفت: خدا چگونه اينان را پس از مرگشان زنده مي کند؟ پس خدا او را صد سال ميراند، سپس وي را برانگيخت، به او فرمود: چه مقدار درنگ کرده اي؟ گفت: يک روز يا بخشي از يک روز درنگ کرده ام. فرمود: بلکه صد سال درنگ کرده اي! به خوراکي و نوشيدني خود بنگر که تغييري نکرده، و به دراز گوش خود نظر کن ، و تا تو را نشانه اي براي مردم قرار دهيم، اکنون به استخوان ها بنگر که چگونه آنها را برمي داريم و به هم پيوند مي دهيم، سپس بر آنها گوشت مي پوشانيم. چون بر او روشن شد، گفت: اکنون مي دانم که يقيناً خدا بر هر کاري تواناست.
نظرات شما عزیزان: